فرشته های پاک روی زمین

اولین نوشته من به نی نی عزیزم

سلام عزیز دل مامانی مامانی تو یه دختر بچه شیطون بود که از دیوار راست بالا می رفت... می رفت توی کمد لهاف تشک ها و ازشون می رفت بالا و با رخت خواب ها سقوط می کرد پایین و قش قش می خندید... از روی فضولی سه بار رخت اویز رو انداخت روی خودشو یه بار هم تلویزیون رو انداخت روی خودش یه بار دستش موند لای چرخ خیاطی یه بار هم اتو رو انداخت رو پاش که جای سوختگیش هنوز روی پاشه یه بار هم از بالای پله های دایی بزرگه به همراه دختر داییش سقوط می کنه و وقتی می رسه پایین پله ها می گه چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!     بابایی ولی به پای مامانیت نمی رسه: یه بار با مخ از پله ها افتاده پایین که به گفته همه فقط خدا نگهش داشته وقتی می...
1 خرداد 1390